نور حق

نور حق...

يزرگي داديک درهم گدارا که هنگام دعا يادآرمارا يکي خنديدوگفت اين درهم خرد نمي ارزيد اين بيع وشرا را روان پاک را آلوده مپسند حجاب دل مکن روي وريا را مکن هرگزبه طاعت خودنمايي برآن زين خانه نفس خودنمارا بزن دزدان راه عقل راراه مطيع خويش کن حرص وهوي را چه دادي جزيکي درهم که خواهي بهشت ونعمت ارض وسمارا ازآن بازوت رادادندنيرو که گيري دست هربي دست وپارا زمحتاجان خبرگير،اي که داري چراغ دولت وگنج غنارا + نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم آذر ۱۳۹۶ساعت 23:20&nbsp توسط فائق  |  نور حق...

نهفتن به عمري غم آشکاري فکندن به کشت اميدي شراري به پاي نهالي که باري نيارد جفاديدن آز آب و گل ،روزگاري به بزم فرومايگان ايستادن نشستن به دريوزه دررهگذاري زبيم هژيران،پناهنده گشتن به گرگي سيه دل ،به تاريک غاري زسنگيندلي ،خواهش لطف کردن سوي ناکسي،بردن از عجز کاري به جاي گل آرزويي وشوقي نشاندن به دل ،نوک جانسوز خاري به دريا درافتادن وغوطه خوردن نه جستن پناهي،نه ديدن کناري زبون گشتن ازدردومحروم ماندن به هرجابرون بودن ازهرشماري شنيدن زهرسفله،حرف درشتي زمردم کشي،خواستن زينهاري به آهي،پراکنده گشتن چو کاهي زبادي،پريشان شدن چون غباري بسي خوشترونيکترنزددانا زدمسازي يارناسازگاري + نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم آذر ۱۳۹۶ساعت 23:30&nbsp توسط فائق  |  نور حق...